رفتن به بالا
  • جمعه - ۱۷ آذر ۱۳۹۶ - ۱۶:۴۲
  • کد خبر : ۴۱۲۷۵
  • چاپ خبر : آسایش زن،فدای آرامش خانواده

آسایش زن،فدای آرامش خانواده

به قلم: ناهید مظفری آفتاب بافق،آخر شب است،همسر مهربان و فرزندان خوابند،تنها نشسته ام و دوست دارم بنویسم،موضوع و مبحث در ذهنم زیاد هست و حتی سوژه های مختلفی که می شود مطالب خوبی از آن ها دسته بندی کرد. اما نمی دانم از کجا و درباره چه چیز شروع کنم. صحبت هایی که مدتی […]

به قلم: ناهید مظفری

آفتاب بافق،آخر شب است،همسر مهربان و فرزندان خوابند،تنها نشسته ام و دوست دارم بنویسم،موضوع و مبحث در ذهنم زیاد هست و حتی سوژه های مختلفی که می شود مطالب خوبی از آن ها دسته بندی کرد. اما نمی دانم از کجا و درباره چه چیز شروع کنم. صحبت هایی که مدتی قبل  بین من و یک خانم رد و بدل شد به ذهنم آمد. تصمیم گرفتم روی همین مبحث چند خطی بنویسم، با این تفکرات  که از وضعی که در حال حاضر هست، راضی نیستیم. فکر می کنم زن بودن در جامعه ما سخت است.خانم می گفت:

وقتی مادرم جوان بود، یک شیرزن بود. بااراده و نترس، شجاع و جسور،قدرت بدنی خوبی هم داشت. از چند راه پول درمی آورد، دخل یکی بود.

زن و شوهر موفق و خوشبختی بودند. برای هم، یک رنگ و صادق بودند و عاشق یکدیگر، بین دوست و آشنا و فامیل به لیلی و مجنون معروف بودند. مادرم با این که سواد نداشت، خیلی باهوش بود. پدر به اندازه مادر باهوش نبود،مادرم پدرم را هل می داد. حواسش به همه چیز بود، به خصوص نظافت و تربیت و تغذیه درست بچه ها،کار خیاطی خانواده و کار تزریقات را برای همه انجام می داد. خانه و باغچه خیلی بزرگی داشتیم و مادر تمام محصول زراعتی مورد نیاز خانه را در همان باغچه به عمل می آورد. علاوه بر مغازه خواربارفروشی که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در آن می فروختیم، نمایندگی گاز کپسول و نوشابه داشتیم.

 وقتی پدر در خانه نبود، ماشین گاز یا نوشابه که می آمد، مادرم همه را با کمک یا بدون کمک، خالی می کرد. حساب راننده را می داد و او می رفت. به خاطر کمبود گاز، بلافاصله مردم به صف می شدند. تا پدر می آمد،همه را فروخته بود.

پدر به خاطر داشتن سواد همیشه در کارهای اجتماعی شرکت می کرد، بیشتر وقت ها بیرون از خانه بود. هیچ نگران خانه یا مغازه یا کار و کاسبی نبود. خلاصه مادرم برای خودش مردی بود،یا همان که گفتم یک شیرزن بود. اما پدر که سرش را زمین گذاشت، مادر شد موش، برای آب خوردن هم باید از بچه هایش اجازه می گرفت. مخصوصا از بچه ای که به اصطلاح تامینش می کند..

خانه و زندگی ای را که با چنگ و دندان به دست آورده بود،دیگر مال خودش نیست. به جرأت می توانم بگویم،حداقل 80 درصد آن زندگی از سر سایه خودش بود. اگر کمک های فکری و مادی مادر به پدر نبود، الان آن خانه و زندگی وجود نداشت.همان زندگی که در حال حاضر ارثیه وارثان شده است و …

دختر خانه که هستی، یک جور، شوهر که می کنی، یک جور دیگر، بیوه که هستی… نمی دانم در جامعه ما، یا در خانواده های ما، این طور است یا همه جای دنیا؟ تا شوهر زنده است، زن خانم خانه است. بعد از مرد، باشخصیت ترین عضو خانه و خانواده و رئیس خانه محسوب می شود. اما وقتی مرد سرش را زمین می گذارد، اغلب زن می شود، ذلیل و وبال بقیه،یعنی زن در خانه ذلیل تر از همه است. نمی دانم، شاید هم در خانواده های ما این طور است.

نمی دانم اشکال در کجاست، قانون، تربیت خانواده ها  یا مردها ؟ وقتی مادر می شوی، عشق به فرزند باعث می شود که تمام سعی و تلاشت را بکنی تا بچه های خوبی به جامعه تحویل بدهی. پا به پای مرد زندگیت تلاش می کنی تا آینده خوبی برای خودت و فرزندانت بسازی. یک دست قاشق که می خری،ذوق می کنی. یک آجر که به خانه ات اضافه می شود،چقدر خوشحال می شوی.

هست می خوری، نیست نمی خوری. از خودت دریغ می کنی تا فرزندان و همسرت کمبودی احساس نکنند.صرفه جویی می کنی، از خواسته هایت می گذری، ناراحتی ات را پنهان می کنی، دردت را نمی گویی، این خسته است، آن مشکل خودش را دارد،این یکی خوشحال است،تو حالش نخورد.

همیشه میانجی پدر و بچه ها هستی،خلاصه از سر تا پا فدا هستی، اما باز هم راضی و خوشحالی. اما امان از روزی که مرد خانه با این دنیا خداحافظی کند. بدون این که فکری به حال زنش کرده باشد که شاید خدای ناکرده دوسه سالی بیشتر از او عمر کند، تکلیفش چیست؟ خانه و زندگی که ارث و میراث بچه هاست، تو فقط یک هشتم از این زندگی را داری، وای به حالت اگر چندرغاز مقرری بیمه را هم نداشته باشی (که خیلی ها ندارند)، یعنی می شوی گدای فرزندان،تازه اگر آن ها خودشان دستشان به دهنشان برسد.

اگر آن ها هم منت نگذارند، تو خود را وبال می دانی. بله، به نظر من اگر زودتر از مرد بمیری خیلی خوش شانسی…

 نمی دانم باید به این زندگی خندید یا بر آن گریست، نمی دانم چه کسی مقصر است. نمی دانم درست است یا غلط، امان از فرهنگ بی سوادی، پدر و مادر،دخترشان را سریع شوهر می دهند و پسرشان را تشویق می کنند که روی پای خودش بایستد، تا جایی هم که امکان دارد، ساپورت مالی و معنوی می کنند. سرمایه کلان شان را به پسر می دهند تا اسم و رسم دار باشد. موقع تقسیم مال و اموال هم که دوبرابر دختر ارث می برد.

همه دوست دارند نان بدون منت بخورند. دستشان توی جیب خودشان باشد. اگر دختر،شوهر نداشت تکلیف چه بود؟

 

ناهید مظفری

ارسال دیدگاه


2 دیدگاه برای “آسایش زن،فدای آرامش خانواده”

  • دوستدار کتاب says:

    واقعا همینه ناز شصتت…

  • شدیدا موافقم ولی…
    ولی یکم سخت گرفتین!
    درسته فرهنگمون هنوز اونیکه باید نیست،هنوز بزرگ نشدیم درحالیکه عمری ازمون باقی نمونده،هنوز قدر نشناسیم و خودخواه،هنوز همه چیزو بد میبینیم و چشمون به دهن مردمه هنوز نمیشینیم حرف بزنیم و با چشای بسته داد میزنیم و هنوز های دیگه که دستور العملش هایش را از حفظیم و دریغ از ذره ای عمل.
    اما هنوزم هستن کساییکه درک میکنن.کساییکه ذره ای سواد ندارن اما باشعورن.قدر میدونن فکر میکنن و عمل میکنن.

ارسال دیدگاه

error: متن حفاظت شده