رفتن به بالا
  • جمعه - ۶ بهمن ۱۳۹۶ - ۲۰:۲۲
  • کد خبر : ۴۴۵۰۶
  • چاپ خبر : میثم پورمنش،تکدی گر خنده های شهر بافق

میثم پورمنش،تکدی گر خنده های شهر بافق

آفتاب بافق،هر روز که می گذرد ما بیستر از فرهنگ و سنت هایمان فاصله می گیریم.هر سال نوروز را جشن می گیریم اما نه با آن نشانه ها و رسم های سنتی،حاجی فیروز یکی از همین سنت هایی است که کم کم رو به فراموشی می رود.حاجی فیروزی که حتی اسمش برای من شادی بخش […]

آفتاب بافق،هر روز که می گذرد ما بیستر از فرهنگ و سنت هایمان فاصله می گیریم.هر سال نوروز را جشن می گیریم اما نه با آن نشانه ها و رسم های سنتی،حاجی فیروز یکی از همین سنت هایی است که کم کم رو به فراموشی می رود.حاجی فیروزی که حتی اسمش برای من شادی بخش است،برای خود حکایتی دارد.

اگر دوست دارید در مورد پیشینه حاجی فیروز بدانید،در ادامه این مطلب با ما همراه باشی. بدون شک برای شما خواننده عزیز جالب خواهد بود.

خواجه پیروز (حاجی فیروز):

حاجی فیروز از پیشقراولان و پیام آوران نوروز است که در آخرین روزهای سال با آرایش عجیب به کوچه و خیابان می زند و با ترانه خواندن، رقصیدن، تنبک زدن و بازی در آوردن موجب شادی مردمان می شود.

این قاصد بهار بر خلاف عروسان چمن سیاه است و اگر نباشد روی خود را سیاه می کند و جامه سرخ می پوشد و زنگوله به خود می آویزد تا خبر دهد که بهار در راه است.

ظاهرا این سیاهی باید نماد سرما و سیاهی زمستان باشد اما مهرداد بهار می گوید « حاجی فیروز بازمانده آیین بازگشت ایزد شهید شونده یا سیاوش است. چهره سیاه او نماد بازگشت او از جهان مردگان است و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات مجدد ایزد شهید شونده، و شادی او شادی زایش دوباره آنهاست که رویش و برکت با خود می آورند ».

علی بلوک باشی در « نوروز، جشن نوزایی آفرینش » نخست از آتش افروزها سخن به میان می آورد که در ایام نوروز با آتش بازی ( مشعلی در دست داشتند و در آن می دمیدند ) و خواندن شعر و تصنیف و رقص و پایکوبی و شیرینکاری مردم را می خنداندند و سرگرم می کردند. مردم نیز به آنها انعام می دادند.

سپس حاجی فیروز را جانشین آنها می داند و می نویسد « در این زمان آتش افروزها جای خود را به حاجی فیروزها داده اند. حاجی فیروزها هم مانند آتش افروزها لباس سرخ یا رنگارنگ با زنگ و منگوله می پوشند و صورت و گردن را سیاه می کنند، ولی بدون آتش و مشعل به خیابان می آیند و با ساز و آواز و زدن دف و دایره و رقص و شیرینکاری به استقبال نوروز می روند».

هاشم رضی در « نورزو، سوابق تاریخی تا امروز » در کشف ریشه های حاجی فیروز، نخست از رسم رکوب الکوسج یا کوسه بر نشین آغاز می کند که بر طبق آن مردی شوخ و بذله گو بر خری چوبین سوار می شد و در کوچه و بازار می گشت و رقص کنان اشعاری می خواند و از مردم انعام می گرفت

آیین های میرنوروزی، سیاوشی،کوسه برنشاندن،حاجی فیروز همگی با کمی تفاوت یک مفهوم و فلسفه وجودی دارند و آن همان بازگشت خدای نباتی در بهار است.

ابراب خودم سامبولی بلیکم

ابراب خودم سرتو بالا کن

ابراب خودم بزبز قندی

ابراب خودم چرا نمیخندی؟

دستی به جیب برد و نانی بیرون آورد و بدست کودکش داد و او به سمتم دراز کرد.هاله اشک در چشمانم حلقه زد چرا که او را به شادی و خنده دعوت می کنم و نوید سالی شاد را برایش دارم و او مرا گدا پنداشته و پسرش نادانسته می آموزد که شغلم تکدی گریست،آری میثم پورمنش تکدی گر خنده های شهر بافق است.

من سايل لبخند شادتانم نه پول جیبتان؟

ارسال دیدگاه


error: متن حفاظت شده