رفتن به بالا
  • سه شنبه - ۲۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۵
  • کد خبر : ۴۸۸۷۶
  • چاپ خبر : به بهانه بزرگداشت روز  شهدا

به بهانه بزرگداشت روز شهدا

به قلم: کاظم کریمزاده آفتاب بافق،بار دیگر قلم عزت  یافت و منزلت چرا که خداوند منان توفیق از شهید نوشتن راعنایت کرد قلم عزیز شده است دوستش دارم وبرحسب  وظیفه می نویسم به این نوشتن خرسندم از حریت می نویسم از آزادی از آزادگی از ایثار از شهادت که بالا ترین فوز است چه کسی […]

به قلم: کاظم کریمزاده

آفتاب بافق،بار دیگر قلم عزت  یافت و منزلت چرا که خداوند منان توفیق از شهید نوشتن راعنایت کرد قلم عزیز شده است دوستش دارم وبرحسب  وظیفه می نویسم به این نوشتن خرسندم از حریت می نویسم از آزادی از آزادگی از ایثار از شهادت که بالا ترین فوز است چه کسی گفته است که انسان خدایی نمی شود  چه کسی گفتنه  گذشت دوران جنگ و شهادت  نه عزیزانم در همیشه تاریخ  خون شهید تازه است و شهید زنده و جاوید تاریخ است برگ برگ دفتر ایام نام و یاد شهید را در خاطره زنده نگه میدارد که خداوند می فرماید و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاءعند ربهم یرزقون به راستی که شهدا زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند روز ۲۲ اسفندماه بهانه خوبی شد نه توفیقی بزرگ بود برای کمترین که از بزرگترین انسانها و با شرف ترین مردمان از قبیله عاشقان از سرخ رویان سرو قامت از شهدا بنویسم شهدایی که پویایی و طراوت و زنده دلی را مدیون ایثار بزرگ آنان هستیم این شهدا بودند که نخل پربار میهن اسلامی را با خون خود آبیاری کردند تا در گستره زمان  سبزباشند و سایه گستر .و ثمر بخش باقی بماند شهدا رفتند ولی راه سرخشان باقی است و بر ماست که حرمت خون پاکشان را نگه داریم و راهشان را رهرو باشیم هزاران ناگفته نانوشته فضای سینه را انباشتند مگر می شود از شهید گفت و از بسیج نگفت مگرمی شود از بسیج نوشت و از شهید ننوشت بسیج مدرسه عشق است و شهید محصول عشق .عشق به حق عشق به رسیدن عشق به پرگشودن و پر زدن در آبی و لایی آسمان ربوبی از شهید گفت قلمی می خواهد به حرمت خون شهید و عزتی در خور شهید ولی چون هیچکدام برایم میسر نیست می نویسم که گفته اند آب دریا را اگر نتوان کشید هم به مقدار تشنگی باید چشید چون کمیت قلم می ماند توسن خامه به دست شعر می سپارم شاید بتوانم قطره ای از اقیانوس را معنا بخشم که پایان سخن پایان من است شهید را پایانی نیست:

سرخی لاله

صافی ژاله

ترا به نظاره نشسته ام بسیجی دلاور

ای منتهای باور

ترا در آیینه زمان به نظاره ایستاده ام

که تو اوج شکوهی

نوری

کلامی

پیامی به وسعت تاریخ

ترا در فتح باید جست

ترا در ایثار باید خواند

ترا در واژه واژه انقلاب باید دید

ترا در فجر پیروزی باید جست

تو برتر از آنی که شاید گفت

پایداری استقامت بردباری با تو معنا شد

که شب از تو گریزان است

ای سواره نظام نور پیاده نظام فجر لشکر خورشید جاری بیداری در تن شب  شب شکن فروغ روز از توست

مبدا تا معاد با تو سن اراده تو نیم گام است

تو جام لبریز عشقی

شراب نابی در تن وصل

تو شعر بلند تاریخی

تو نخل سرفراز میهنی

تو بیرق فتحی بر دوش جبهه

تو علم اسلامی

تو شعر سرخی

شعر خونین لب خنجر دوست

چگونه می توان از تو گفت

چگونه باید گفت

زبان عاجز است

کمیت قلم می ماند

جای جای دلم

نام تو را می خواند

کوچه کوچه شهر عکس تو را بر سینه دارد

تو مدال افتخار خیابانی

نام تو در شناسنامه کوچه است

کوچه های شهر با نام تو متولد می شوند

و حصار میهن با خون تو پایدار می گردد

تو در کتاب سینه مایی

تو تبلور مظلومین تاریخی

تو بنیان مرصوصی.

  تو فریاد شرک سوز

انسان ساز توحیدی محمدی(ص) یاد و راه پر افتخارت جاودانه ی تاریخ باد آمین

ارسال دیدگاه


error: متن حفاظت شده