رفتن به بالا
  • یکشنبه - ۱۲ آذر ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۴
  • کد خبر : ۴۰۷۹۱
  • چاپ خبر : صحنه های شرم آور!!

صحنه های شرم آور!!

آفتاب بافق؛ با لبخندی شیطانی گوشی تلفن را از دست دوستم قاپیدم تا آن تصویر کثیف را ببینم اما وقتی دقیق نگاه کردم متوجه شدم آن دختر جوان، خواهر خودم است که ….! با چند دختر جوان رابطه خیابانی داشتم و آنها را با وعده های دروغین خام کرده بودم. مادرم که از این کارهایم […]

آفتاب بافق؛ با لبخندی شیطانی گوشی تلفن را از دست دوستم قاپیدم تا آن تصویر کثیف را ببینم اما وقتی دقیق نگاه کردم متوجه شدم آن دختر جوان، خواهر خودم است که ….!

با چند دختر جوان رابطه خیابانی داشتم و آنها را با وعده های دروغین خام کرده بودم. مادرم که از این کارهایم احساس نگرانی می کرد سعی داشت با نصیحت دلسوزانه مرا به سر عقل بیاورد اما من همیسه نصیحت های او را به مسخره می گرفتم و می گفتم مرا به حال خود رها کنید تا روزهای خوش جوانی ام را سپری کنم و ….

اما راست می گویند که دست روی دست بسیار است، چون با ماجرایی که اتفاق افتاد، فهمیدم پاکی و عفت بهترین گوهر در وجود آدمی است و اگر به ناموس کسی نگاه چپ داشته باشی به ناموس تو نگاه خواهند کرد.

پسر جوان به ماموران کلانتری گفت: سرتان را به درد نیاورم، من و دو تن از دوستانم با پول توجیبی که در اختیار داشتیم هر روز در خیابان به دنبال دختران و زنان بزک کرده راه می افتادیم که در صدد لودند جیب هایمان را خالی کنند. حدود دو هفته قبل یکی از دوستانم با آب و تاب برایم تعریف کرد با دختری باکلاس دوست شده است و با هم ارتباط زیادی دارند.

دوستم با این حرف ها مرا وسوسه کرد تا از آن دختر خانم سوء استفاده کنم. او یک روز با آن دختر قرار گذاشت و مرا نیز به ویلای پدرش برد و در آن جا مخفی کرد. طبق نقشه ای که در سر داشتیم قرار بود وقتی آن دختر به داخل باغ آمد من نیز ….

پسر جوان آهی کشید و افزود: داخل باغ منتظر دختر خانم بودیم که دوستم گوشی تلفن همراه خود را روشن کرد و گفت: از ارتباط خود با آن دختر فیلمبرداری کرده است. در این لحظه با لبخندی، گوشی را از دست او قاپیدم تا آن تصویر کثیف را ببینم اما وقتی دقیق نگاه کردم متوجه شدم آن دختر جوان، خواهر خودم است که ….!

با دیدن این صحنه شرم آور کنترل خودم را از دست دادم و بدون آن که چیزی بگویم با دوستم درگیر شدم. من او را حسابی کتک زدم. دوستم نیز مقاومت می کرد و با میله ای که در دست داشت آن چنان ضربه ای به بدنم زد که استخوان دستم خرد شد و دچار مشکل جدی شدم.

الان دستم از کار افتاده است و حس و حرکتی ندارد. پسر جوان قطرات اشک را از روی صورتش پاک کرد و گفت: حالا می فهم دخترانی که طعمه هوس های شیطانی من شده اند خانواده دارند و بی احترانی به ناموس مردم یعنی زیرپا گذاشتن ناموس خود آدم.

من از تمام جوان ها خواهش میکنم غیرت داشته باشند و ایام جوانی خود را با گناه و معصیت آلوده و سیاه نکنند.

ارسال دیدگاه


error: متن حفاظت شده